حقیقت این است، ۱۳؛

پلورالیسم نمی تواند اعتقاد به حکومت اسلامی را تخطئه کند

پلورالیسم نمی تواند اعتقاد به حکومت اسلامی را تخطئه کند

محفل: کسانی هستند که خیال می کنند که می شود هم دین دار بود و هم گرایش های پلورالیستی را داشت؛ هم دیندار بود و هم در مسائل فلسفی و علمی نظرهای مختلف نسبی گرایانه را قبول کرد.



خبرگزاری مهر -گروه دین و اندیشه: چیزی را که حق و باطل در آن مشخص نیست، شبهه می نامند. از مشخصات شبهه این است که «شبیه حق است» که ایجاد کننده آن می خواهد طرف مقابل را به اشتباه اندازد. امت اسلامی، ارزش ها و ضد ارزش هایی دارد و کسانی که ارزش های متفاوتی دارند تلاش می کنند با بدعت های شبهه آلود و سخنان و تحلیل های گیج کننده، مردم را گمراه نموده و ارزش های آنها را تغییر دهند. حق و باطل در حیات بشری، همیشه و در همه موقعیت ها، با آن وضوح و صراحت نمودار نمی شوند که برای هیچکس جای تردید و شک و شبهه ای نمانده باشد و عواملی دخالت دارند که زمینه اشتباه را فراهم می کنند.
از جمله رسالت های علما و دانشمندان اسلامی در جوامع پاسخ به شبهات مختلف مطرح شده در سطح کلان می باشد حوزه های علمیه باید با استفاده از توانایی های خود و بهره گیری از امکانات موجود پاسخ های مستدل و محکم به پرسش های اقشار مختلف جامعه بدهند و شبهات به وجود آمده که بنیان مبادی اسلام و ایمان دینی مردم را خدشه دار می کنند، برمبنای علوم روز و به شکلی پیشرفته پاسخ بگویند. در سلسله مطالب «حقیقت این است» درصددیم به تعدادی از این شبهات بصورت تفصیلی پاسخ بدهیم. آنچه پیش رو دارید گزیده ای از سخنان حضرت آیت الله مصباح یزدی است که در سال ۱۳۹۸ ایراد کرده اند:
تاریخ تحولات فکری غرب
یکی از این شبهاتی که تلاش شده به عنوان یک نظریه علمی القا شود و مخاطبان آن بیشتر دانشگاهیان و فرهیختگان هستند، این است که تاریخ تمدن و فرهنگ جوامع نشان میدهد که زندگی بشر دست کم سه دوره متمایز را پشت سر گذاشته است که هر کدام خاصیت ها و مشخصات خاصی دارد.[۱]
دوران دین گرایی
یک دوره حدودا همزاد میلاد حضرت مسیح سلام الله مقابل است و به تدریج ادامه پیدا می کند تا اینکه در قرن سوم میلادی، مسیحیت در اروپا گسترش پیدا کرد و به آن جا رسید که حاکمانی به نام مسیحیت و دین، حکومت را به دست گرفتند. در این دوران مردم به دلایلی مسیحیت را پذیرفتند و کلیسا نماد دین شد. برای مردم مسائلی مطرح بود که خودشان راهی برای تشخیص آن نداشتند؛ بدین جهت می گفتند: خدا و دین اینگونه گفته است. در حقیقت برای پاسخ به خیلی از سؤالاتی که به ذهن شان می رسید و نمی توانستند راهی علمی برای جواب آن پیدا کنند، به منابع وحیانی یا دین استناد می کردند. این قدرت آن چنان گسترش پیدا کرد که آنچه پاپ ها و مراکز کلیسایی اظهار می کردند، همه می بایست بی چون و چرا بپذیرند و اگر کسی مخالفت می کرد، مجازات، زندان، تبعید، و حتی گاهی اعدام می شد.
عصر روشن گری و دوران مدرن
بیش از ده قرن گذشت و هم چنان کلیسا بر کشورها سیطره داشت و مردم آموزه های کلیسا را قطعی و غیر قابل تشکیک می دانستند، اما کم کم دانشمندانی پیدا شدند و مطالبی را کشف و اثبات کردند که با آموزه های کلیسا نمی خواند. برای مثال بر طبق فلکیات قدیم معتقد بودند که زمین مرکز عالم است؛ کل عالم بصورت کره های تو در تو است؛ کره اول همان آسمان اول است، کره دوم آسمان دوم است که از کره اول وسیع تر است. همچنین کره های بعدی از کره های قبل وسیع تر است و در نهایت فلک اطلس است. فلک اطلس ستاره ندارد، اما فلک زیر آن فلک ستاره های ثابت است، و هریک از آسمان ها و افلاک پیش از آن هم مخصوص یکی از سیارات خورشید، یعنی ماه، زهره، مریخ و مشتری، است.
این فلکیاتی بود که از بطلمیوس نقل شده بود و دیگران هم پذیرفته بودند. کلیسا نیز آنرا پذیرفته بود و همین ها را تعلیم می داد. اما تعدادی از دانشمندان در اثر ساختن دوربین ها و ذره بین های بسیار قوی توانستند کشف کنند که واقعیت این طور نیست و بالاخره نظریه جدیدی در ستاره شناسی عنوان شد که کل سیاراتی که ما می شناسیم در منظومه کوچکی قرار دارند و زمین مرکز عالم نیست. خود زمین هم یکی از این سیارات کوچک است که در این منظومه قرار دارد و صدها هزار از این منظومه ها در عالم وجود دارد که قابل شمارش نیست.
وقتی این نظریه ابراز شد، کلیسا عکس العمل نشان داد و این دانشمندان را مورد مواخذه قرار داد، حتی کسانی را به ارتداد محکوم کردند و حکم اعدام شان صادر شد. از این جا دوران جدیدی به نام عصر روشنگری و مخالفت با کلیسا آغاز شد. حتی در درون خود مسیحیت کلیسای جدیدی به نام کلیسای لوتریسم (پروتستان ها) به وجود آمد و در مقابل کلیسای کاتولیک قرار گرفت. به تدریج این افکار، اعتراض ها و رفتارها شدت گرفت و دین در جامعه اروپایی ضعیف و کم رنگ شد؛ تا آن جا که خیلی از مردم دین را امری غیرواقعی و افسانه ای تلقی کردند و اهمیتی به آن نمی دادند.
این دوران دوران مدرن؛ یعنی نو و جدید نام گرفت. خاصیت های این دوران این است که انسان ها بجای اینکه ببینند خدا چه می گوید و دستور خدا را عمل کنند، بدنبال این بودند که خودشان فکر کنند، بفهمند و از تجربه ها و ابزارهای علمی استفاده نمایند. حتی برخی تعبیر کردند که در این دوران انسان بجای خدا نشست. بدنبال این کشفیات، خیلی از دانشمندان مغرور شدند و در تشخیص ها، کشف ها و نظریات علمی شان گرفتار افراط شده و به صورتی دگماتیسم و جزم گرایی مبتلا شدند. چند قرن نیز به این صورت گذشت و کم کم زمینه برای وجود عصری جدید برقرار شد.
پست مدرنیسم و زمینه های ایجاد آن
بین دانشمندان حتی در علوم تجربی اگرچه مستند به حس و تجربه بود و از ابزارهای حسی برای اثبات مسائل آن استفاده می شد، اختلافات شدیدی پدید آمد. اما اختلافات در علوم غیرطبیعی و همچون علوم انسانی بسیار عجیب و بزرگ بود؛ تا آن جا که خیلی از نظریات، در دو نقطه متقابل نفی و اثبات قرار داشت؛ نظریاتی که اگر بخواهیم فقط مکتب هایش را بشماریم، لیستی طولانی و بزرگ تشکیل می دهد و در هر دانشگاهی قسمتی از این مکتب ها مطرح می شود و خیلی از دانشجویانی که در آن دانشگاه تحصیل می کنند، خیال می کنند که این ها وحی منزل است و دیگر هیچ نظر دیگری نه مطرح و نه قابل قبول است. این اختلافات گاهی موجب درگیری های شدیدی می شد و زندگی را برای خود انسان ها سخت می کرد.
پیشرفت علوم بجای اینکه آرامش و سعادت برای بشر بیاورد، بیشتر سبب جنگ و خونریزی شد تا بالاخره جنگ جهانی اول و دوم با ویرانی های بسیاری که داشت واقع شد.
پس از جنگ جهانی دوم عده ای از اساتید، علما و دانشمندان به فکر اصلاح این وضع افتادند و انگیزه ای به وجود آمد که کمی نسبت به یکدیگر حالت انعطاف پیدا کنند. گرایش ناخودآگاهی برای نزدیکی به یک دیگر و دوری از درگیری در همه آنها پیدا شد. این گرایش به ویژه در علوم انسانی در اقطار مختلف عالم پیدا شد و زمینه ای را فراهم نمود تا در مسائل غیرتجربی یک نوع «پلورالیسم» پذیرفته شود و گفته شود که همه این مکاتب و نظریات خوب است؛ خیلی با هم دعوا نکنید! اگر شما اینگونه دوست دارید، خب اینگونه باشید؛ ما هم آن طور دوست داریم، و آن طوریم.
در ابتدای انقلاب، نخست وزیر موقت به امام سفارش کرده بود که آقا این سیاست را برای ماها بگذارید؛ سیاست پدر و مادر ندارد و انسان را آلوده می کند؛ شما به کارهای مقدس دینی تان برسید؛ تشریف ببرید قم و درس تان را بگویید، این سفارش ای بود که نخستین نخست وزیر پس از انقلاب به امام کرده بود. ته دل شاگردانش و کسانی که امروز نقش او را بازی می کنند نیز همین است. البته گاهی جرأت می کنند، شجاعتش را دارند و اظهار می کنند، و گاهی منافقانه در ظاهر طور دیگر سخن می گویند اما عمل شان همین است. می گویند دین را از حوزه های علمیه بخواهید؛ دین به ما ربطی ندارد؛ ما باید اقتصاد و امنیت مردم را تامین نماییم
این گرایش بصورت های مختلفی در حوزه مسائل نظری، مسائل عملی و حتی در مسائل سیاسی و حقوقی پیدا شد و این زمینه را ایجاد کرد که به نظریات علمی به عنوان نظریاتی جزمی نگاه نشود؛ هیچکدام از این ها یقینی نیست و باید با همه آنها کنار آمد.
این گرایش زمینه دوران جدیدی به نام «پست مدرنیسم» را ایجاد کرد. دوران مدرنیسم به مدلول نوگرایی و تجددمآبی بود؛ دوران پست مدرنیسم یعنی پساتجدد و پس از تجدد؛ دورانی است بالاتر از دوران مدرن! در مقابل این دوران حتی مدرنیته نیز رنگ باخته و ارزش خودرا از دست داده است. در این دوران هم در مسائل نظری، هم در مسائل عملی، هم در باورها و ارزش ها، مردم به صورتی از انعطاف سفارش می شوند؛ اینکه با هم بسازید، اختلاف نکنید و سخن هم دیگر را تحمل کنید و نسبت به هم موضع جدی نگیرید. طبعاً در چنین دورانی همه گروه ها احساس می کنند که حق دارند نظر خودشان را مطرح کنند و زمینه برای پیدایش افکار نو فراهم می شود و دیگر از اینکه این نظر با فلان مکتب یا فلان دولت مخالف است، نمی ترسند.
یکی از مسائلی که به رواج این رویکرد کمک کرد، مسئله حقوق بشر، آزادی عقیده، آزادی بیان و دموکراسی بود. در حوزه مسائل سیاسی دموکراسی مطرح است، و در حوزه مسائل فکری و اعتقادی، آزادی عقیده و آزادی بیان است که هیچکس نباید به خاطر هیچ اعتقادی محکوم شود. این مسئله از یک نظر مربوط به فلسفه تاریخ است، و از نظر دیگری شاخه ای از جامعه شناسی به حساب می آید، همان گونه که تعدادی از شاخه های آن به سایر علوم انسانی مربوط است. حالا این نظریه مقبولی است که کمابیش در محافل علمی همه کشورها پذیرفته شده است.
آیا زمان اسلام سیاسی گذشته است؟!
این بحثی تاریخی بود، اما همان گونه که گفتیم برخی بر طبق این نظریه، شبهه ای درباره ی دین ما مطرح می کنند. می گویند: شما می گوئید ما از اسلام حمایت می نماییم، می خواهیم اسلام را در جامعه حاکم نماییم، و مسائل اجتماعی و سیاسی را با دین حل می نماییم. حتی مهم ترین نماد حکومت، قدرت و مکتب شما ولایت فقیه است؛ یعنی یک روحانی دین مدار صاحب اختیار درجه اول در کشور است. اما این طرز فکر مربوط به دو دوره قبل است و الان بسیار کهنه شده است! این برای پیش از قرن چهاردهم میلادی است که دوره روشنگری در اروپا پیدا شد. حالا ما از دوران مدرن نیز گذشته ایم و در دوران پست مدرنیسم زندگی می کنیم؛ حالا صحبت از علم و تحقیقات علمی است، و شما خیلی عقب گرد کرده اید!
این حاصل شبهه است که بصورت های مختلفی در قالب کتاب، مقاله، داستان و سخنرانی مطرح می شود و به ویژه در رسانه های مجازی الحادی پیوسته روی آن کار می کنند. آنچه در این نشست بیشتر مورد توجه ماست این است که کسانی بر اثر کمی اطلاعات خیال می کنند مسائل اجتماعی و سیاسی ربطی به دین ندارد؛ این مباحث مربوط به دنیای مردم است و این دنیا خیلی پست و آلوده است، و نباید دین را به این مسائل آلوده کرد! همان گونه که در آغاز انقلاب، نخست وزیر موقت به امام سفارش کرده بود که آقا این سیاست را برای ماها بگذارید؛ سیاست پدر و مادر ندارد و انسان را آلوده می کند؛ شما به کارهای مقدس دینی تان برسید؛ تشریف ببرید قم و درس تان را بگویید.
این سفارش ای بود که نخستین نخست وزیر پس از انقلاب به امام کرده بود. ته دل شاگردانش و کسانی که امروز نقش او را بازی می کنند نیز همین است. البته گاهی جرأت می کنند، شجاعتش را دارند و اظهار می کنند، و گاهی منافقانه در ظاهر طور دیگر سخن می گویند اما عمل شان همین است. می گویند دین را از حوزه های علمیه بخواهید؛ دین به ما ربطی ندارد؛ ما باید اقتصاد و امنیت مردم را تامین نماییم.
گرایش پلورالیستی
اولین مخاطبان ما کسانی هستند که خیال می کنند که می شود هم دین دار بود و هم گرایش های پلورالیستی را داشت؛ هم دیندار بود و هم در مسائل فلسفی و علمی نظرهای مختلف نسبی گرایانه را قبول کرد. همان گونه که گفتیم، این گرایش ها به اروپا محدود نشده است. برای مثال چند سال پیش به هندوستان رفته و در بعضی از ایالت های آن برنامه هایی داشتیم.
در یکی از ایالت ها دوستان ما گفتند که شخصی در این جا وجود دارد که در اصل هندو است و منکر دین های الهی است ولی قدرت ظاهری و طرفداران بسیاری پیدا کرده است. گستره طرفداران او از مرز هندوستان خارج شدند و حتی به کشورهای اسلامی نیز سرایت کرده، و مریدان بسیاری در چند کشور اسلامی دارد؛ هر ساله برای سخنرانی در این کشورها او را دعوت می کنند و در بعضی از آنها ده ها هزار نفر در جلسه اش شرکت می کنند. با اصرار دوستان بنا گذاشتیم که با این آقا ملاقات نماییم، اما تشکیلات بسیار مفصلی داشت و برای چند روز بعد وقتی را جهت ملاقات گرفتند. وقتی به محل اقامت ایشان رفتیم با باغ بسیار بزرگی روبه رو شدیم که تا چشم کار می کرد در آن درخت، گل و ساختمان های زیبا بود. بعد از گذراندن چند مرحله ماشین ایستاد، به سالن زیبایی رفتیم و چند نفر با احترام از ما استقبال و پذیرایی کردند. ابتدا خیال کردیم که آن آقا یکی از همین افراد است، ولی بعد معلوم شد که این ها خادمانی هستند که فقط برای پذیرایی و استقبال آمده اند. مدتی گذشت و بالاخره ما را به ساختمان مجاوری بردند که دارای چند طبقه بود. در طبقه فوقانی این ساختمان آن آقا به استقبال ما آمد. با احترام بسیار ما را به اتاق اختصاصی ایشان بردند و در آن جا نشستیم.
روبه روی ما طاقچه ای بود که بت های کوچک بسیار قیمتی و زیبا در آن قرار داشت و نشان می داد این فرد بت پرست است. بعد از مدتی باب سخن را باز کرده و گفتیم: ما آمده ایم به این جا تا ببینیم ادعای شما چیست، چه خاصیت هایی دارید و به چه چیزی دعوت می کنید. او نیز با لبخند اظهار داشت: «من معتقدم که هر کسی هر دینی دارد، اگر به دین خودش عمل کند به حقیقت می رسد. من هیچ صاحب دینی را به تغییر دین خود دعوت نمی کنم. راه من این است که به همه می گویم: این دینی که شما دارید خوب بشناسید و به آن خوب عمل کنید. معتقدم اگر هر کسی به هر دینی که معتقد می باشد، عمل کند به حقیقت می رسد. حقیقت یکی است، اما راه های آن مختلف است». این همان چیزی است که به عنوان پلورالیسم نامیده می شود. جالب اینکه هنگام عبور از این باغ، با مردمی روبه رو شدیم که از کشورهای مختلف برای زیارت و عرض ارادت به این فرد آمده بودند و تعدادی از آنها مسلمان و حتی ایرانی بودند!
پلورالیسم خودش را نقض می کند!
آن چه ما وظیفه خود می دانیم که در چنین جلساتی مطرح نماییم این است که کسانی خیال نکنند که هم می شود مسلمان بود و هم تابع یک بت پرست شد؛ هم می شود پلورالیست بود؛ هم رفتارهای مختلف و سیاست های مختلف را پذیرفت، هم منکر دخالت دین در امور سیاسی و اجتماعی شد و بالاخره با ولایت فقیه مبارزه کرد و مسلمان هم بود.
اولین پاسخ پاسخی نقضی است. می گوئیم: شما معتقدید که ما می توانیم از راه های مختلفی، ارزش های مختلفی را بپذیریم، یا حتی می شود انسان دین دار باشد ولی گرایش سیاسی ضد دین داشته باشد و حتی منکر حکومت دینی و ولایت فقیه هم باشد. روشن است که پلورالیسم خودش یک نظریه است. از شما می پرسیم: آیا این نظریه پلورالیسم درست است یا نادرست؟ اگر درست است، که نظریه ولایت فقیه نیز یکی از این نظرهاست و شما حق ندارید نظر ما را تخطئه کنید. قرار شد نظر همه درست باشد، پس شما حق ندارید با ما مبارزه کنید. برمبنای پلورالیسم، همه نظرها حق است؛ اعتقاد به ولایت فقیه و حکومت اسلامی نیز یک نظر است و طبق گفته خود شما باید حق باشد.
از سوی دیگر شما می گوئید که به پلورالیسم معتقد هستید و آنرا درست می دانید. حالا از شما می پرسیم که این چیزی که درست می دانید به چه معناست؟ آیا این هم درست و هم باطل است یا اینگونه نیست؛ و اگر درست است، نظرهای ضد آن باطل است؟ شما چگونه پلورالیسم را می پذیرید و در عین حال می گوئید ضد آن باطل است؟! اگر می گوئید پلورالیسم نظر درستی است، به این معناست که حرف منکران پلورالیسم درست نیست؛ اما پلورالیسم می گوید: همه نظرها درست است. چگونه هم نفی و هم اثبات، هم سلب و هم ایجاب پلورالیسم را می پذیرید؟
ناسازگاری آموزه های اسلام با پلورالیسم
هم چنین روشن است که این نظریات، چه در مقام نظر و اعتقاد، چه در مقام عمل؛ چه در باورها و چه در ارزش ها، با دین اسلام سازگار نیست. خداوند می فرماید: قُلِ اللّهُ یَهْدِی لِلْحَقِّ أَفَمَن یَهْدِی إِلَی الْحَقِّ أَحَقُّ أَن یُتَّبَعَ أَمَّن لاَّ یَهِدِّیَ إِلاَّ أَن یُهْدَی فَمَا لَکُمْ کَیْفَ تَحْکُمُونَ ؛[۲] خدا خطاب به مشرکان و کفار می گوید: خداوند که نازل کننده قرآن است، با سخنان خود شما را به حق هدایت می کند و اگر چیزی غیر از حق باشد باطل است؛ فَمَاذَا بَعْدَ الْحَقِّ إِلاَّ الضَّلاَلُ.[۳] حق دو طرفه نیست. در هر گزاره یا سلب و یا ایجاب، حق است؛ اگر ایجابش درست باشد، سلبش باطل است و نمی شود گفت هم این درست است و هم ضد آن؛ حق یکی است. فَمَاذَا بَعْدَ الْحَقِّ إِلاَّ الضَّلاَلُ؛ اگر از حق بگذرید، همه اش گمراهی است، شما باید جست وجو کنید و آن حق واحد را بشناسید! پلورالیسم با این معنا نمی سازد و می گوید هر دو طرف حق است. بدین سبب پلورالیسم با اسلام سازگار نیست و این قرآن نمی تواند پلورالیسم را بپذیرد.
شما گفتید که ما باید با دیگران مماشات داشته باشیم، سخت گیری نکنیم و نوعی نسبی گرایی را بپذیریم؛ اینکه جزم گرا باشیم و بگوییم این است و جز این نیست، با دوران پست مدرنیسم نمی سازد. این سخن به این معناست که من اگر نسبت به چیزی ظنی پیدا کردم، برای خودم معتبر باشد، شما نیز اگر نسبت به آن چیز ظن دیگری پیدا کردید، برای خودتان معتبر باشد؛ برای اینکه نسبی گرایی با یقین و وحدت حق در هر گزاره سازگار نیست؛ اما خداوند به پیغمبر می فرماید: وَإِن تُطِعْ أَکْثَرَ مَن فِی الأَرْضِ یُضِلُّوکَ عَن سَبِیلِ اللّهِ إِن یَتَّبِعُونَ إِلاَّ الظَّنَّ وَإِنْ هُمْ إِلاَّ یَخْرُصُونَ ؛[۴] اگر اکثریت مردم روی زمین چیزی را پذیرفتند و تو از آنها اطاعت کنی، حتما تو را گمراه خواهند کرد؛ برای اینکه بیشتر مردم دنبال یقین نیستند و همین که به چیزی ظن پیدا کنند، بدنبال آن می روند؛ آنها چیزی به هم می بافند و توهمی می کنند.
در آیه ای دیگر می فرماید: قُتِلَ الْخَرَّاصُونَ ؛[۵] مرگ بر کسانی که بی خود سخن می گویند و اوهامی را ترویج می کنند. در آیه دیگری می فرماید: إِن یَتَّبِعُونَ إِلَّا الظَّنَّ وَمَا تَهْوَی الْأَنفُسُ؛ عموم مردم بدنبال خواهش های دلشان هستند و در راه شناخت حق از باطل به خود زحمت نمی دهند. در مقام عمل بدنبال دل خواهشان هستند و در مقام نظر نیز هر چه با خواسته شان بیشتر وفق بدهد، آنرا قبول می کنند. کسانی که واقعاً بدنبال این باشند که حق را بشناسند و به آن عمل کنند، خیلی کم هستند؛ وقلیل من عبادی الشکور.
این که بگوییم امروز دانشگاه های عالم این نظریه را پذیرفته اند و چون اکثریت دانشگاهیان این سخنان را قبول دارند، ما هم باید قبول نماییم، با آیات قرآن سازگار نیست. اکثریت دنبال هوای نفس شان هستند؛ بدین سبب نظرشان دلیل حق بودن نیست. اگر حق را می خواهی، باید دلیل داشته باشی! اگر شما در ادعای خود صادق هستید، برای آن دلیل بیاورید! قُلْ هَاتُواْ بُرْهَانَکُمْ إِن کُنتُمْ صَادِقِینَ ؛[۶] دعوت اصلی انبیا نیز این بود که از چیزی تبعیت کنید که برهان و دلیل منطقی دارد؛ پرستش خدای یگانه دلیل منطقی دارد؛ بدین جهت ما می گوئیم خدای یگانه را بپرستید، اما شرک دلیلی ندارد. اگر دین به صداقت و رعایت عدالت دعوت می کند، برای آن دلیل منطقی دارد و ظلم، سلطه جویی، اقتدارطلبی و خودمحوری منطقی ندارد.
ما تابع برهان و نوکر دلیل هستیم. شما اگر برای ادعای خودتان دلیلی منطقی دارید، بیاورید، ما نیز قبول می نماییم. اعتبار حق به خاطر دلیل داشتن آنست نه به اینکه تابعان آن کم یا زیاد، شرقی یا غربی، دانشگاهی و فرهیخته یا بی سواد باشند. این ها هیچکدام دلیل اعتبار نیست. اعتبار هر فکری به علت آن است؛ شما نیز هر ادعایی در این حوزه ها دارید، برهان آنرا بیاورید، در این صورت ما نیز پیش از اینکه شما بپذیرید، آنرا می پذیریم.
[۱]. از آن جا که اصل این شبهه مربوط به غربی ها و اروپایی هاست، بیشتر منابع و مستندات آن نیز از منابع اروپایی گرفتن شده است.
[۲]. یونس، ۳۵.
[۳]. یونس، ۳۲.
[۴]. انعام، ۱۱۶.
[۵]. ذاریات، ۱۰.
[۶]. بقره، ۱۱۱.


منبع:

1402/11/22
15:05:51
5.0 / 5
267
تگهای خبر: اقتصاد , حكم , دولت , طرح
این مطلب را می پسندید؟
(1)
(0)

تازه ترین مطالب مرتبط
نظرات بینندگان در مورد این مطلب
لطفا شما هم نظر دهید
= ۹ بعلاوه ۳
محفل